سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شهید مرتضی خانجانی

شهید سال 45 درشهرستان ملایر در خانواده ای مذهبی دیده گشود دوران تحصیل خودرا با موفقیت به پایان رساند و با توجه به علاقه ای که به سپاه داشت وارد این نهاد مقدس شد و پس از مدتی فرماندهی گردان کمیل لشگر محمد رسول ا.. (ص) را به ایشان سپردند. ادامه مطلب...



هیئت تحریریه وصال شهدا ::: پنج شنبه 87 شهریور 7::: ساعت 6:10 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

 شهید علی اکبر پاشایی

شهید در سال 1344 در کرمانشاه دیده به جهان گشود. در همان اوان کودکی سعی در انجام فرایض دینی داشت. در جلسات قرآن مساجد شرکت می کرد، کلاس پنجم ابتدایی بود که انقلاب اوج گرفت و با این سن کم در راهپیمایی ها شرکت می کرد، نماز جمعه را ترک نمی کرد، در انجمن اسلامی مدرسه فعالیت داشت، با گروهک ها برخوردهای زیادی داشت،

                                          شادی روح شهدای مظلوم غرب صلوات

ادامه مطلب...



هیئت تحریریه وصال شهدا ::: پنج شنبه 87 شهریور 7::: ساعت 6:7 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

شهید اکبر روندی از عارفان سالک و عاشقان صادق و پیروان صدیق حضرت مهدی(عج) و سرباز راستین آن امام بحق(روحی له الفدا) و نایب برحقش حضرت امام خمینی(ره) بود.او اکبر بود و اکبر خانواده ای شایسته، صالح، مومن و دلسوخته ی جنگ وجهاد.

                              شهید اکبر روندی

او در خانواده ای تربیت یافته بود که فرد فرد آن خانواده تربیت یافته ی مکتب اهل بیت عصمت و طهارت بودند.او فرزند دلبند و عزیز خانواده ای بود که پدر خانواده در راه اسلام و در غم فراق عزیزان از دست رفته مان جان سپرد. او برادر سرداری گمنام و سالکی عارف، برادر بزرگوار و با کرامت ما مفقودالاثر عباس روندی بود.

شهید اکبر روندی در سال1343 در خانواده ای مذهبی در یکی از روستاهای اطراف شهرستان قصرشیرین دیده به جهان گشود. او در همان اوان کودکی به انجام تکالیف دینی و مذهبی علاقه فراوان داشت و در کنار تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه خود به کسب کمالات معنوی، اخلاقی و عرفانی می پرداخت.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اسلام آباد مهاجرت کرده و در حالی که هیچگونه اسباب و اثاثیه ای با خود نداشت به ساده زیستی که اخلاق اهل عرفان بود پرداخته و در کنار کسب علم ، جبهه ،این جایگاه عاشقان الله و گنجینه حقیقی را هرگز خالی نگذاشته و در کنار خود برادران دیگرش را(دوبرادرش) به همراه داشته و در اکثر عملیات ها و ماموریت های محوله، فرمانده ای دلاور و شجاع بود. او همیشه و در همه حال لبان مبارکش به ذکر الله منقوش بود و چشمان بصیرش همچون حضرت یحیی(ع) از خوف خدا گریان بود. او از نوادر روزگار بود که همچون مولایش علی بن ابیطالب(ع) جمع بین ضدین می کرد.(خنده و گریه)

در یکی از جبهه های جنوب یکی از برادران تعریف می کرد که شهید روندی مطلبی را در خدمت ایشان عنوان نموده است که برای ایشان خیلی جالب و تازگی داشته و در عین حال بسیار خنده آور بود. ایشان فرمودند که با استماع این مطلب شروع به خندیدن کرده به خیال اینکه شهید نیز می خندد اما پس از گذشت حدود یک ربع می بیند که هنوز هم از اکبر صدای خنده شنیده می شود، اما در کمال تعجب می بیند صدا، صدای خنده ولی چشمانش به سختی گریان می باشند، که مواردی اینچنین را خود بنده که از ارادتمندان این شهید بزرگوار بوده و می باشم سراغ داشتم. درمیان خانواده و در کنار مادر و خواهر و برادرانش می نشست و به همین منوال گریه می کرد، بدون اینکه کسی از اهل خانه متوجه این امر باشند.

در جمع رزمندگان و در محافل دعای کمیل، عاشورا، ندبه... این صدای اکبر بود و ناله های سوزانش که بیش از همه دل اهل محفل را می سوزاند.

شب ها تا پاسی از شب حتی برای صرف شام نیز به سنگر برنمی گشت و سر به بیابان می گذاشت و ناله ی سوزان خود را سرمی داد و من در این بین بدون اینکه به کسی چیزی بگویم او را در میان انبوه درختان و لابه لای سنگها جستجو و جهت صرف شام به خیمه می اوردم. او زاهدی عابد بود که در این دنیا جز به اهل سیروسلوکف عرفا و استادان اخلاقی و امام(ره) نمی نگریست و تنها دل به مجالس عرفانی، نوارهای اخلاقی و روضه ، خدمت به محرومان، جنگ و جهاد در راه خدا خوش داشت.

زمانی که خبر مفقود شدن برادر بزرگوارش در عملیات والفجر9 را با گریه به او دادم او مرا دلداری می داد.زمانی که خبر فوت پدرش را در حین انجام ماموریت به او دادم او بود که مرا تسکین می داد. در زمانی که مشکلات و غمها به سراغم می آمدند او سنگ صبورم بود. او مفسر مراتب صبر بود و شاید او خود صبر بود. 

بخشی از وصیت نامه شهید اکبر روندی:

ای نور چشمان من، در همه حال تابع ولایت فقیه باشید چرا که در روز قیامت هرکسی با امامش محشور می شود.  

خاطرات شهید روندی :ادامه مطلب...



هیئت تحریریه وصال شهدا ::: شنبه 87 اردیبهشت 21::: ساعت 8:7 صبح
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

بنام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد.

علی اصغر معطری در ماه مبارک رمضان سال 1333 در خانواده ای مذهبی و معتقد در کرمانشاه متولد شد . از همان اوایل کودکی به دلیل فضای مذهبی و معنوی حاکم بر خانه آداب دینی را به خوبی فراگرفته و رعایت می کرد .

تحصیلات خود را تا دیپلم به اتمام رساند و همزمان به ورزش هم می پرداخت .از آنجا که خانواده و بخصوص عمویش در فعالیت های سیاسی حضور داشتند ،او نیز در سن جوانی به فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی وارد گردید و فعالانه در پخش اعلامیه ها و شرکت در تظاهرات می پرداخت و با توجه به اینکه اطلاعات خوبی داشت ،علیه رزیم هم سخرانی می کرد .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به حق در این عرصه خدمات ارزنده ای به انقلاب عرضه داشت . در سال 1357 ازدواج نمود ،که حاصل این ازدواج یک فرزند دختر می باشد .

ایشان به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و مداح اهل بیت نیز بود .

شهید معطری پس از ابراز لیاقت و شایستگی های ویژه خود به مسئولیت های متعددی از جمله فرماندهی سپاه کنگاور منصوب گردید . او در پست فرماندهی در حالی که اقتدار و صلابت فرماندهی را ظاهر می کرد ،در عین حال بسیار متواضع و خوش رفتار بود.

ایشان عاشق جبهه بود ،و مکررا تلاش می کرد هرگونه فرصت را برای حضور در مناطق عملیاتی مغتنم و همواره در عملیات های مختلف شرکت کند .

این شهید بزرگوار پس از مدتی برای تجدید میثاق با معبود خویش عازم خانه ی خدا شد و در این مراسم عرفانی و عبادی چنان معنویتی کسب کرد که همراهان همواره به حالش غبطه می خوردند .به طوری که در  شبانه روز بسیار کم  می خوابید و بیشتر ساعات خود را به دعا و راز و نیاز با خدایش می گذراند .

از آنجا که وجود این شهید گرانقدر به دلیل ارزش های بالای معنوی و خدمات ارزنده به انقلاب اسلامی ،مورد بغض و کینه منافقین کوردل بود ؛با طرح نقشه ای از پیش طراحی شده در تاریخ 10/11/1363 مورد حمله منافقین قرار گرفته و به شهادت رسیدند .

                                *شادی روح شهدای مظلوم غرب بخصوص شهید علی اصغر معطری ،صلوات *




هیئت تحریریه وصال شهدا ::: جمعه 87 فروردین 16::: ساعت 3:44 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

زندگینامه شهید والا مقام محسن آقا رضی:

در خانواده ای مذهبی اهل علم متولد شده و به دلیل موقعیت شغلی پدرش در سال 1355 به کرمانشاه عزیمت می نماید. در سال های آخر متوسطه وارد فعالیتهای انقلابی شده و با پیروی انقلاب تمام توان خود را صرق پیشبرد اهداف والای دین مبین اسلام می سازد. این ابر مرد، عاشق امام و خدمت به خلق بوده و با فرمان جهاد سازندگی مخلصانه به دعوت بنیانگذار کبیر انقلاب لبیک گفته و در خدمت به محرومان همت می کمارد و نهایت سعی و تلاش خود را برای ترویج فرهنگ غنی اسلام به کار می بندد.همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جمع پاسداران انقلاب پیوسته به واسطه کیاست و آگاهی اعتقادی عمیق و ایمان راسخ اش بنا به درخواست فرماندهان(با التزام به این امر که وی بتواند همزمان با وقوع هر عملیات، در لباس رزمنده ای معمولی در میادین نبرد حضور پیدا کند) مسئولیت عقیدتی سیاسی تیپ نبی اکرم را می پذیرد0 وجودش مملو از عشق به جبهه دو شهادت بوده و انجام فرایض، قرائت قرآن و خود سازی را  امری واجب می شمارد و این فضائل نه تنها ایشان را از کسب علم غافل نمی نماید بلکه موجب می شود با تلاش، در کنکور سراسری کسب مقام بالا در رشته ی پزشکی دانشگاه شهید رجایی تهران دست یابد.

              شهید محسن آقا رضی

پس از گذشت مدتی با اعتقاد به این شعار که یک پزشک جسم را نجات می دهد اما شهید روح و روان را ! مجددا با جبهه علم وداع گفته و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می گردد. وی قبل از شهادت به صورت مکتوب، نائل آمدن به این مقام رفیع را بر صفحات کاغذ ماندگار می سازد ؛با این پیشگویی در عملیات میمک پس از درگیری رودرو با نیروهای سفاک بعثی در تاریخ 26/7/63 به شهادت می رسد و اثری از پیکر مطهرش بر جای نمی ماند تا در زمره سربازان گمنام صاحب الزمان چاوید الاثر بر زمینیان شمیم شهادت و ایثار عطر افشانی کند.                                      

از وی طرح جدید آموزش قرآن کریم به یادگار مانده که در حوزه علمیه ی قم در دست چاپ است.
                               
                                   شادی روح شهدای غریب غرب ،بخصوص شهید محسن آقا رضی ،صلوات 




هیئت تحریریه وصال شهدا ::: شنبه 86 بهمن 20::: ساعت 2:53 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

                                             به نام خدایی که شاهد است و شهدا را دوست دارد

شهید جلال نصرتی فرزند علی اصغر  ، درتاریخ 1346 در اسلام آباد غرب(واقع در استان کرمانشاه ) دیده به جهان گشود .وقتی به دنیا آمد پدرش دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: ا لهی شکرت ! و چون صورت زیبایی داشت نامش را جلال گذاشتند .

                                       شادی روح شهید نصرتی صلوات

وی در طول تحصیل با وجود سنّ کمش سعی در تحکیم پایه های فکری و عقیدتی همکلاسی ها و دو ستانش داشت . رو حیه مردانگی ایثار وعزت نفس ِ جلال برای همگان مایه قوت قلب و آرامش بود . جلال از نظر اخلاقی ، صبور ، خو نگرم ، مهربان ، برد بار و با بچه ها مهربان بود.

به بزر گتر ها  خیلی احترام می گذاشت . اخلاق بخصوصی داشت ، خیلی به نماز خواندن اوّل وقت اهمیّت می دادو همیشه به این دید بود که که نماز عالی ترین نیاز رو ح انسان است و انسان با نماز خواندن به آرامش معنوی می رسد و خیلی تا کید داشتند که نماز را اول وقت و با دقت بخوانیم .

وی تحصیلات خود را تا چهارم دبیرستان در رشته علوم انسانی ادامه داد وسپس در تاریخ 15/5/65 به عضویّت رسمی سپاه در آمد و خدمت خود را در تیپ نبی اکرم (ص) گردان حمزه آغاز کرد.

سپس در تاریخ 2/5/67 در عملیّات مرصاد، در ترک ویس ِ سر پل ذهاب به وسیله اصابت ترکش خمپاره به قلب و سینه مبارکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

                                       

و خاطره از شهید جلال نصرتی*

1. یکی از نزدیکان شهید نقل می کنند که :  یادم می آید وقتی به سفر مشهد رفتیم ، راننده مینی بوسی که با ما بود نماز خواندن بلد نبود و شهید با وجود سنّ و سال کمی که داشت،  نماز خواندن را به او نشان داد و به او گفت: من نماز را با صدای بلند می خوانم و شما هم تکرار کنید ...

2.  در زمان رفتن به جبهه پدرم مخالفت می کرد و او نیز طوری وانمود می کرد که به جبهه نمی رود و به پدرم دلگرمی می داد. بعد از اینکه می رفت و پدرم متوجّه می شد که اوبه جبهه رفته به دنبالش می رفت . چندین بار متوالی یادم می آید که پدرم  به مرز جنگ رفته بود و با ایشان صحبت کرده بود که ایشان گفته بود: پدر عزیز درست است که نگران وضعیّت من هستی و نمی خواهی مرا از دست بد هی، ولی مطمئن باش که من با آگاهی این راه را انتخاب کرده ام و این یک تکلیف است .

                              شادی روح همه شهدا بخصوص شهید جلال نصرتی ،صلوات




هیئت تحریریه وصال شهدا ::: شنبه 86 شهریور 31::: ساعت 11:52 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

درخانواده ای مذهبی  قدم بر این کره خاکی نهاد و او را "حشمت نامیدند" .هیچ کس نمی تونست  حشمت و جلال و شکوه و عظمت و بزرگی روح و سلحشوری و یکه تازی او را در آن روز پیش بینی کند .از همان دوران نوجوانی ،رفتار متین و علاقه اش به مسائل مذهبی و رعایت احکام اسلامی دربین همه زبان زد و مورد علاقه همگان بود.از همان دوران از رژیم طاغوت متنفر بود و علاقه شدیدی به حضرت امام (ره) و مبارزه با ظلم داشت .با برادران و خویشاوندان و دوستان انقلابی ،در نشر پیام ها و نوارهای سخنرانی امام (ره) و تظاهرات انقلابی بر علیه رژیم ستم شاهی فعالانه شرکت داشت .

در دوران تحصیل  نمونه یک دانش آموز ممتاز و درسخوان و مومن و مخلص بود. در نمازهای جمعه و جماعات و مراسم دعاها فعالانه شرکت می کرد و همه به عنوان یک الگو به او و حرف ها و عملش اعتقاد داشتند. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و ا توجه به اینکه تحصیلات دبیرستانی را با معدل ممتاز تمام کردندو در دانشگاه به عنوان دانشجوی ممتاز در رشته شیمی پذیرفته شدند، ولی دفاع مقدس با فرماندهی حضرت امام خمینی (ره) را در اولویت قرار دادند و از همان اغاز حضور در جبهه به عنوان یک  فرمانده لایق شناخته شد و در کنار رزمندگان دیگر ،حماسه ها  خلق نمود.

                                       شهید حشمت الله امینی

او عارفی به تمام معنا بود، از این دنیا رها شده بود و دنیا را همچون پلی برای رسیدن به خانه ابدی و قرارگاه همیشگی آخرت می یافت.برای دعاهای توسل ،کمیل،عاشورا  و ذکر مصائب اهل بیت (علیهم السلام ) اهمیت خاصی قائل بود و بر خواندن دعای عهد در هر صبح تاکید و اصرار داشت. به زیارت ائمه اطهار (ع) عشق و علاقه عجیبی داشت.دائم الوضو و دائم الذکر بود .کم می خندید و با وقار ومتانت بود .شوخی می کرد اما جایی که باید جدی باشد ،بسیار جدی بود .از غیبت به شدت دوری  می جست و کسی جلوی او نمی توانست غیبت کند. با قرآن مانوس بود و همیشه مفاتیح کوچکی همراهش بود.

در عملیات های بدر،نصر،فتح،قادر،ظفر،شلمچه ، عاشورا،والفجرها ،کربلاها و.... ،در ارتفاعات سر به فلک کشیده غرب و رمل های سوزان جنوب و آبهای نیلگون دزفول،کارون،کرخه،اروند،سیروان،شط العرب،خلیج فارس و هورهای جزیره مجنون ،جزیره مینو،ام القصر ،ام الرصاص ،ام الطویل ،بصره،فاو و..... شرکت موثر داشت.

....در والفجر 9 مجروح شد ولی همچنان به رزم بی نظیر خود ادامه داد.وقتی در شلمچه او را در هاله ای از نور کنار خاکریز به دعا و ناله و زاری دیدیم ،لحظات گریه های عاشقانه اش  ما را به تضرع وا داشت .در عملیات کربلای 5 با اینکه خواهرزاده اش (شهید بلال "علی اشرف" سلیمانی ) در فاصله یکی دو قدمی او، جلوی چشمش مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید ،ثابت قدم و استوار به رزم خود ادامه داد .

وقتی در کربلای 5 در نهر جاسم ،آتش پاتک دشمن ،رزمندگان عمل کننده تیپ نبی اکرم (ص) و لشگر نصر خراسان را زمین گیر کرده بود ،شهید امینی ،تنهایی از کانال و خاکریز خارج شد و شجاعانه و ماهرانه به دل دشمن زد و فرمانده عالی نیروهای بعثی را شناسایی نمود و او را به هلاکت رساند که این حرکت دلیرانه آقا حشمت باعث شد که آرایش نیروهای دشمن به هم بریزد و با دادن تلفات زیادی ،عقب نشینی کند و باعث پیشروی رزمندگان اسلام گردید ،که این خاطره و خاطره های دیگر شهید حشمت تا ابد بر پیشانی شلمچه خواهد درخشید !

هرگاه در کارون و دزفول و مجنون و سردشت و... بر می خواستیم و بستر خالی او را مشاهده می کردیم ،  می دیدیم  کناری ایستاده بود و در پناه تاریکی و سکوت آن ارام نماز می خواند و نیایش می کرد و در سجده های طولانی اش حلاوت مناجات را می چشید .می فهمیدیم که او رفتنی است و به این دنیا تعلق ندارد ......

وقتی در غروب جمعه متصل به شب عملیات نصر 7 ، در ابهای سرد رودخانه سردشت غسل شهادت انجام داد ، بر ما ثابت شد که او مهاجر است و جای او در این دنیا نیست ....

و بالاخره چهاردهم مرداد ماه 1366 مصادف با عید قربان خبری همچون بمب در میان رزمندگان و اشنایان پیچید .....و همه گیج و حیران و متحیر منتظر صحت و سقم این خبر بودند ....فرمانده شجاع و سلحشور و خستگی ناپذیر سرنوشت نامعلومی پیدا کرده  و جاوید الاثر شده است !!

او روز قبل از عملیات نصر 7 هنگامی که خبر می رسد گردان حمزه سید الشهدا شب اول وارد عمل نمی شود ،نگران و بی قرار خود را به گردان های خط شکن می رساند ....و با گردان خیبر از تیپ نبی اکرم (ص) وارد عملیات می شود و مثل عملیات های قبلی جلوتر از همه و با بچه های اطلاعات عملیات حرکت می کند و ضمن درگیری تن به تن با نیروهای بعثی موفق می شود با نارنجک ،سنگر تیربار دوشکای دشمن را منهدم کند ....که در ادامه نبرد تن به تن بعضی ها می گفتند که او را دیدیم که مجروح شده بود و داشت پیشروی می کرد و بعضی ها می گفتند که خیلی جلوتر از بقیه مجروح و شهید شده و خیلی ها می گفتند که مجروح شده و ..... ولی هیچ چیز مشخص نبود ، نه شهادت ،نه اسارت ،فقط همین را گفتند که جاوید الاثر شده است .....

و این هجران 13 سال طول کشید تا اینکه مادر و یکی از بستگان نزدیک شهید خواب می بینند که اقا حشمت نجات پیدا کرده است و به زیارت امام رضا (ع) رفته است و موج خوشحالی و امیدواری....

ولی چند روز بعد خبر رسید که کاروانی از شهدا قرار است از شلمچه به مشهدالرضا (ع) حرکت کند ، لذا با این خبر دل توی دل ها نماند ....و خبر دادند که پیکر مطهر سردار سرافراز و فرمانده دلیر و عارف مخلص "آقا حشمت الله امینی" با کاروان شهدا از شلمچه به میثاق فرزند خمینی کبیر (ره) و رهبر و مولایمان حضرت آیت الله خامنه ای و زیارت حرم مطهر ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع)  می روند....

با این خبر دل ها اتش گرفت ،چون آقا حشمت الله با کاروان خاصان ،بعد از سال ها هجران ،خونین بال به جمع دوستداران پیوستند ...... 

نویسنده : ی . باباخانی (با تلخیص) 

**شادی روح همه شهدا بخصوص شهید " حشمت الله امینی " صلوات **




هیئت تحریریه وصال شهدا ::: جمعه 86 خرداد 11::: ساعت 5:0 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات 

<      1   2